حرف های دلتنگی | ||
|
من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم فقط به تو خیره شدم ، من از تو هم ساده ترم تو خوب میفهمی مرا وقتی پر از بهانه ام ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام ********************************************** من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
نمیدونی بعضی وقتا پیش میاد به دل خودم ترحم میكنم
بی تو اونقدر ذهن من مشغوله خودمو تو جمعیت گم میكنم
بی تو حتی به خودم شك میكنم گاهی یادم میره كه اسمم چیه
مرز دیوونگی و عشقو ببین تو نباشی به همین باریكیه
دارم از دوری تو میمیرم تو كه نیستی با خودم درگیرم
مث دیوونه ها سراغتو روزی صد بار از خودم میگیرم
نمیدونی تا چه حد غمگینم بی تو آیندمو بد میبینم
مگه میشه تو رو از یاد ببرم بی تو من تا به ابد غمگینم
تو كه نیستی جای خالی تو رو روز و شب با فكر تو پر میكنم
چشامو میبندم و مثل قدیم خودمو با تو تصور میكنم
بی تو حتی خواب به چشمام نمیاد شب بی خوابی من نمیگذره
كاش میشد خواب چشاتو ببینم كاش میشد با گریه خوابم ببره
نمیدونی كه چقد دلتنگم دارم از دوری تو میمیرم
بی تو دیوونه شدم سراغتو روزی صد بار از خودم میگیرم
خیلی وقته كه تو رفتی اما حلقه تو هنوز تو دستام دارم
تو تموم عشق و امید منی چجوری من از تو دست بردارم
בرב בاشـ ــت وَقـ ــتے تو رَفـ ــتے
از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد از این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ، هم بسازد
فرصت ما تموم شده، باید از این قصه بریم
فرقی نداره من و تو، کدوممون مقصریم خاطرهها رو یادمه، لحظه به لحظه مو به مو
هیچی رو یاد من نیار، اونقد خرابم که نگو بد بودم و بدتر شدم .. میرم با پاهای خودم
میرم نمیدونم کجا .. آخ کم آوردم به خدا دلگیرم از دست خودم .. کاش عاشقت نمیشدم
هر جوری میخواستم نشد .. از غم یه ذرهم کم نشد من موندم و تنهاییهام .. از دنیا هیچی نمیخوام
عاقبت منو نگاه .. اشتباه پشت اشتباه هر روز عاشقتر شدیم .. تو عشق خاکستر شدیم
سوختیم ولی به آرزومون نرسیدیم فقط گریه فقط عذاب .. صد تا سؤال بیجواب
نه من نه تو از عاشقی خیری ندیدیم.
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دوره گرد
داد می زد : کهنه قالی می خرم
دسته دوم ، جنس عالی میخرم
کاسه و ظرف سفالی میخرم ،
گر نداری ، کوزه خالی میخرم ،
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید و بغضش شکست ،
اول سالست و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ، ولی این زندگیست؟؟؟؟؟
بوی نان هوشش برده بود ، اتفاقا" مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت آقا سفره خالی می خری ؟؟؟؟؟؟
دوره ارزانيست ...
شرف اينجا ارزان ...
تن عريان ارزان ...
آبرو قيمت يک تکه نان ...
و دروغ از همه چيز ارزانتر ...
و چه تخفيفي خوردست ، قيمت هر انسان [ دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:شعر,دوره ارزانی, ] [ 14:48 ] [ لیلا ]
خداوندا
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟ اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایهی دیوار بگشایی لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفتر عمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟ خداوندا اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت. خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است، چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است . . . |
|
[ طراحي : تم باکس ] [ Weblog Themes By : TeMBoX.Tk ] |